حسین حسین ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

ادم برفی کوچولو

یه مامان تنها...یه جوجوی خوابیده...

سلام نازی جون...عسل جون...جیگر جون...خوبی مادری؟؟؟؟؟؟منو تو الان تنهاییما بابایی رفته تهران شما که الان خوابی و منم پای نت البته برات ناهار گذاشتما یه لوبیا پلوی توپ و تپل که عاشقشی چهار شنبه شب ما و خاله فاطی قرار گذاشتیم بریم خونه ی مامانی بخوابیم البته تا صبح بیدار بودیم... ما که رفتیم خونه ی مامانی خاله فاطی سجاد و مبین و خوابونده بود ساعت ٩ شب وشما هم طبق معمول شب زنده دار...ظهرشم بابایی از امتحان اومد و هممون ناهار اونجا بودیم ...غروبم اومدیم خونه بابایی مارو گذاشت و خودش رفت ارایشگاه بعدشم زنگید که اماده شیم بریم رنگین کمون... رفتیم و کلی بازی کردی و بعدشم شام رفتیم البیک بعد از سفارش١٠ دقیقه وایستادیم تا جا گیرمون اومد... وقتی برگشتی...
8 دی 1391